- پر نیاز
- سخت محتاج، نیازمند
معنی پر نیاز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر نخوت پر فیریدگی پر بطر پر غمزه
بسیار نیازمند، محتاج، برای مثال شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی - ۲/۴۱۲)
غیر محتاج و توانگر
پر غلغله، پر هیاهو
پیش شرط
شادنده بسیار شادمان
حالت و چگونگی پر ناز
پر از گیاه گیاه ناک پر نبات
ماموم، آنکه پشت امام جماعت نماز گذارد
اشکنه پیاز و (پیاز آب) : گفت تو امروز چه خوردی ک گفت: اندکی په پیاز
نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب و پیاز درست کنند، برای مثال ای دریغا گر بدی پیه و پیاز / په پیازی کردمی گر نان بدی (مولوی - لغت نامه - په پیاز)
کسی که احتیاج به کسی یا چیزی ندارد، کنایه از توانگر، چیزدار
شخصی که تازه وارد عرصه زندگی شده: مبتدی تازه کار: (ابچد مشق مجاز از نو نیازان خوش نماست پیر گشتی وا گذار این بازی طفلانه را) (صائب. بها)، سالک مبتدی
Prerequisite
предварительное условие
Voraussetzung
передумова
warunek wstępny
pré-requisito
prerequisito
requisito previo
prérequis
vereiste
เงื่อนไขเบื้องต้น
prasyarat
متطلّبٌ أساسيٌّ
पूर्वापेक्षा
תְנַאי מַקדִים
ön koşul
sharti la awali